یادداشت مدیریت وبسایت:
در هنگامهی که آستانه تحمل عمومی در افغانستان به پایان رسیده است، بیش از هروقت دیگر زمینه برای ارایه راهکار ضروری شده است. بسیار خوشحالیم که جناب آقای نادرشاهنظری یکی از نویسندگان برجسته کشور، درادامه همکاریهای قلمیشان، این بار به یکی از مهمترین موضوعات سیاسی افغانستان پرداخته و خطاب به حزب شهروندان افغانستان، پیشنهادات ومطلبی ارزشمندی را فرستاده است که ذیلا نشر میشود و امیدوارم که همه خوانندگان استفاده لازم را ببرند.
افغانستان در شرایط حاضر، یکی از پیچیدهترین و حساسترین مقاطع تاریخ معاصر خود ایستاده است. وضعیتی که نه مثل فروپاشی جمهوریت در سال 2021 است و نه پیامد چهار دهه جنگ را دارد. آنچه امروز با آن مواجهیم، بحران ساختاری مشروعیت، بحران هویت ملی و بحران جایگاه شهروندان افغانستان در یک فضای «توتالیتریسم» یا تمامیتخواهی است.
در چنین شرایطی، نقش نیروهای آگاه و مردمی، بهویژه جنبشهایی که بر «حقوق شهروند» و نه «قوم و جناح» تأکید دارند، بیش از هر زمان دیگر حیاتی است. لذا «حزب شهروندان افغانستان» اگر میخواهد صدای نسل تازه افغانستان باشد، باید سه حقیقت را بیپرده و شجاعانه بپذیرد و بر اساس آن استراتژی بسازد.
اول اینکه، افغانستان از «ملتسازی قومی» عبور کرده، اما هنوز وارد «ملتسازی شهروندی» نشده است. در ساختار فعلی طالبان، کشور به عقبترین شکلِ حکومتداری قبیلهای رانده شده است. نه انتخابات است، نه مشارکت، نه مشروعیت و نه نظام شهروندی وجود دارد. اما نکتهٔ مهم تر این است که مردم افغانستان دیگر حاضر نیست زیر سایهٔ ایدئولوژیهای قومی، زبانی یا مذهبی قدیمی زندگی کنند. چرا؟
برای اینکه هیچ بدیل سازمانیافتهٔ شهروندی ایجاد نشده که این پتانسیل نو را نمایندگی کند. بناً این خلأ، آیندهٔ سیاسی کشور را تعیین میکند و راهحل آن بازتعریف افغانستان بر اساس «حقوق شهروند» و نه «قوم» یا «مذهب» است. قسمیکه مشروعیت قدرت از برابری حقوقی، مشارکت آزاد و حاکمیت قانون سرچشمه بگیرد، نه از هویتهای انحصارگرایانه و سنتی.
جامعه سیاسی افغانستان هنوز درگیر جنگ روایتهاست، نه جنگ برنامهها. لذا مشکل امروز افغانستان نبود «خرد سیاسی» نیست، بلکهمشکل این است که سیاستمداران افغانستان از نماد استفاده میکنند، اما برنامه ندارند. بنابراین، نیروهای مقاومت از گذشته سخن میگویند، اما برای آینده مدل ارائه نمیکنند. یعنی فعالان اجتماعی درد را توصیف میکنند، اما برای تغییر ساختار راهکار سیستماتیک نمیسازند. حال آنکه در فقدان برنامهٔ روشن، هر گروه روایت خودش را کل حقیقت میپندارد، نه بخشی از حقیقت. این همان چرخهٔ بنبست است که «حزب شهروندان افغانستان» باید نقطهٔ پایان این «هرجومرج روایتی» باشد و سیاست را به زبان تحلیل، برنامه و ساختار برگرداند.
حالا چه راه کاری باید ارایه داد؟
راه کار این است که نقش هزارهها، تاجیکها، پشتونها و ازبکها باید از «خشم هویت» به «ائتلاف شهروندی» منتقل شود. به این معنا که هزارههااز نسلکشی میگویند، تاجیکها از حذف سیاسی حرف میزنند و پشتونها از جنگ تحمیلی شکایت میکنند و ازبکها از نادیدهگرفتهشدن تاریخی.
این دردها گرچه واقعی است، اما نمیتوان آنها را با شعارهای کلی وفق داد. اگر این دردها تبدیل به حس انتقام هویتی شود، افغانستان دوباره به دام جنگهای داخلی فرو خواهد رفت. بناً راه حلِ معقول و خردورز این است که هر قوم مطالبهٔ خود را داشته باشد، اما همه بر یک اصل مشترک توافق کنند که «هیچ حقی بدون حقوق شهروندی ممکن نیست».
این همان نقطهای است که میتواند اولین ائتلاف بزرگ ملی را در دوران جدید پایهگذاری کند. بناً فرصت تاریخی نسل «شهروند» افغانستان اکنون سه راه پیشرو دارند.
راه اول این است که وضع موجود (حکومت تکصدایی) ادامه و تداوم یابد. راه دوم بازگشت به سیاست جنگسالاران و تقسیمبندیهای دههٔ نود است. راه سوم هم عبور به سمت یک سیاست مدرن، شهروندسالاری و حقوقمحور است. بنابراین گزینهٔ سوم، تنها گزینهٔ قابل دفاع تاریخی است، اما بدون بسیج و سازماندهی مردم ممکن نیست. لذا حزب شهروندان افغانستان میتواند و باید طرح نظام سیاسی آینده را شفاف اعلام کند. یعنی مسیر گذار از طالبان را مدلسازی کرده ائتلافهای جدید غیرقومی بسازد.
در راستای پیگیری و فرایند این پروسه، گفتمان «شهروند» را جایگزین «قوم گرایی» کند و سطح آگاهی مردم را درین بخش بهصورت بسیار بالا ارتقا بدهد. زیرا بندبند ساختار استخوان بندی افغانستان محتاج شجاعت سیاسی است، نه محافظهکاری اجتماعی. محافظهکاری اجتماعی با تقدیس وضع موجود و ترس از تغییر، آرمانهای پیشبرندهٔ جامعه را فرسوده میکند و راه تحقق عدالت، برابری و خلاقیت جمعی را میبندد. به این لحاظ این کشور دیگر ظرفیت اشتباه ندارد. جایی برای «سیاستورزی احساسی»، «سیاستسوزی هویتی» و «قهرمانسازیهای بیبرنامه»نیست.
افغانستان برای بقا دو چیز لازم دارد. اول تغییر ساختار قدرت و ظهور نیرویی که بازتابدهندهٔ انسانِ شهروند باشد، نه قوممحور. اگر حزب شهروندان افغانستان بتواند این نقش را بگیرد، آیندهٔ سیاسی کشور نهتنها روشنتر میشود، بلکه برای نخستین بار پس از دههها، «امید» تبدیل به یک «پروژهٔ عملی» خواهد شد.
در این نقطه، یک حقیقت روشن پیش روی ما قرار میگیرد و آن اینکه، افغانستان تنها زمانی از چرخهٔ فروپاشی نجات مییابد که فرهنگ سیاسی آن از وابستگیهای قبیلهای، قهرمانسازیهای گذشته و واکنشهای احساسی عبور کند و وارد عصر «مسئولیتپذیری شهروندی» شود.
هیچ ساختار سیاسی پایدار نمیشود، مگر آنکه انسانِ افغانستانی خود را «صاحب حق» بداند نه «وابسته به قوم»، «مذهب یا زبان و فرهنگ». از همینرو، نیروهای مدنی و احزاب نوگرا مثل حزب شهروندان افغانستانباید با شفافیت اعلام کنند که دوران سیاست نمادین گذشته تمام شده است. کشور به برنامه نیاز دارد، به چشمانداز، به ساختار حقوقی، به نهادهایی که از ارادهٔ مردم مشروعیت بگیرند، نه از تاریخ، فرهنگ، قوم یا اسلحه.
اگر به این منطق عمیقتر نگاه کنیم، روشن میشود که عقبماندگی افغانستان بیش از آنکه محصول تنوع قومی یا منازعات هویتی باشد، نتیجهٔ فقدان سازمانیافتگی اجتماعی و ناتوانی در تبدیل انرژی پراکندهٔ جامعه به پروژهٔ سیاسی و نهادی است.
در جهان معاصر، قدرت نه از شمار جمعیت و پیشینهٔ تاریخی میآید، بلکه از توان ساختن نهاد، تولید گفتمان، برنامهریزی بلندمدت و بسیج آگاهانهٔ شهروندان سرچشمه میگیرد. جامعهای که فاقد تشکل، برنامه و چشمانداز مشترک است، حتی اگر نفوسِ اکثریت هم داشته باشد، در رقابت سیاسی بازنده خواهد بود. در مقابل، اقلیت سازمانیافته میتواند مسیر قدرت و آینده را تعیین کند. از اینرو، چالش اصلی افغانستان گذار از سیاست احساسات و واکنشهای مقطعی به سیاست سازمان، برنامه و مسئولیتپذیری است. گذاری که بدون آن، هر تغییر سیاسی صرفاً جابهجایی چهرهها خواهد بود، نه تحول ساختاری.
بنابراین بقای افغانستان در بازتولید گفتمانهای قومی و نوستالوژی نوحهخوانی و قدرتهای سنتی و تاریخی نیست، بلکه در شکلگیری نهادهای مدرن، شبکههای شهروندی و سازمانیافتگی آگاهانه نهفته است. چرا که در جهان امروز، قدرت از انسجام، برنامهریزی و توان تولید معنا و راهحل جمعی برمیخیزد. جامعهای که نتواند خود را سازمان دهد، ناگزیر به حاشیه رانده میشود و آیندهاش را دیگران طراحی خواهند کرد.
نادرشاه نظری، 13 دسامبر 2025
Afghanistan Citizens Party