چترفراگیر یا تَلّه‌ی الیگارشی!

چتر فراگیر و عناوین کلان و پرطمطراق سیاسی، صرفاً بازی زبانی در ادبیات سیاسی نیستند؛ در بسیاری موارد یک روند خاموش برای سرقت و بازتوزیع اعتبار سیاسیِ پراکنده‌‌ی جامعه است. معمولا مهندسانی این عناوین که اغلب همان الیگارهای کارکشته‌ی سیاست افغانستان هستند، خوب می‌دانند که برای سیاست کردن، اعتبار لازم را ندارند زیرا آنها به عنوان ناکامهای دیروز نه توشه‌ی از گذشته دارند که به اعتبار آن سیاست کنند و نه ظرفیتی فردی و نهادی در اختیارشان هست که اهداف‌شان را از طریق آن تعقیب کنند. پس به جای تولید اعتبار، سعی می‌کنند که اعتبار را از دیگران جمع‌آوری کنند.
با ساختن نام بزرگ، قاب بزرگ، وعده‌ی بزرگ، در واقع قُلاّبی بزرگ ساخته می‌شود که اعتبار دیگران را از طریق آن به چنگ آورده و مصادره کنند. یعنی قاب و قالب زیبا است مثلا مجمع است، شورا است روند است و…. اما محتوا و هدف، اغلب همان انتقال سازمان‌یافته‌ی سرمایه سیاسی از پیرامون به مرکز است. برای فهم بیشتر این سخن مراجعه به چارچوب نظری مرکز پیرامون والرشتاین مفید خواهد بود.

الیگارها وطراحان چنین عناوینی غالباً پیش از آن‌که شوق واقعی برای مشارکت همگانی داشته باشند و زمینه را برای ورود پیرامونی‌ها به مرکز فراهم بسازند، در پی ساختن یک صنعت سیاسی‌اند که همزمان چند کارکرد دارد:

۱) سرگرمی‌سازی برای گروه‌های کوچک و پیرامونی، با وعده‌های موهوم
چترهای فراگیر در آغاز معمولاً برای گروه‌های خرد که به اعتبار گذشته محروم بوده‌اند، یک “حس مشارکت” تولید می‌کنند. جلسات، نشست‌ها، عکس‌ها، شعارها، و وعده‌ی سهم در «قدرت آینده» بسیار جذاب و سرگرم کننده هستند. در حالیکه این سازوکارها، نه مشارکت واقعی، بلکه تخدیر سیاسی است؛ چون انرژی کنشگران را از مطالبه‌ی قاعده و ساختار، به سمت امیدهای مه‌آلود و آینده‌های بی‌ضمانت می‌برد.

۲) ماشین چاپ اعتبار
هدف دوم الیگارها از ساخت عناوین کلان، ایجاد یک ماشین چاپ اعتبار است. آنها می‌دانند که با یک عنوان پرطمطراق، فضایی ساخته می‌شود که افراد و جریان‌ها، داوطلبانه اعتبارشان را به طراحان و سیلبریتی‌های سیاست تفویض می‌کنند. یعنی در حالیکه هنوز نه بروکراسی معناداری شکل گرفته، نه مکانیسم تصمیم‌گیری، نه ثبت مصوبات، نه ضمانت‌های ساختاری و قانونی؛ اما “نام” آن‌قدر بزرگ است که اعضای پیرامونی، قبل از ایجاد نهاد، سرمایه‌ی نمادین خود را گرو می‌گذارند و بلکه به سیلبریتی‌های آزمون شده تفویض می‌کنند.

بنابراین در این وضعیت، یک ماشینی ساخته می‌شود که در آن سرمایه سیاسیِ پراکنده‌ی احزاب، نهادها و چهره‌های پیرامونی جمع می‌گردد تا در نهایت، توسط یک حلقه‌ی خاص مصرف شود. حلقه‌ای که به دلیل بی‌اعتباری، کارنامه‌ی ناکام، یا شکست در داوری‌های جمعی، به تنهایی “کارت بازی” ندارند. پس به جای بازسازی مشروعیت از مسیر اعتراف به خطای گذشته، کار و پاسخگویی دربرابر مردم، به خلق صنعت متوسل می‌شوند. میدان را با نام‌های نو، گرم می‌کنند و دیگران را به عنوان سوختِ مشروعیت به آتش می‌ریزند.
برآفتاب است که الیگارها نه توان تولید برنامه‌ی سازمانی دارند و نه سرمایه‌‌ی ازگذشته‌ که پشتوانه‌ی سیاست‌ورزی‌شان باشد؛ همه میدانیم که وضعیت فعلی نتیجه کارآنهاست.
بنابراین با اتچ‌کردن دیگران در قالب یک عنوان، فرایند اعتبارگیری را فعال ساخته وبرای نام خود وزن مصنوعی می‌سازند. امروز با نام «فراگیر»، فردا با نام «اجماع»، پس‌فردا با نام «روند» و «پیمان». حاصل همه‌ی این کوشش‌ها یکی است و آن مصادره‌ی سرمایه‌ی سیاسی دیگران برای مانور قدرت خودشان.

لازم به یادآوری است که منظور من این نیست که تنها مشکل اصلی، صرفاً نیت افراد باشد بلکه سقوط آزاد سیاست افغانستان است. در کشوری که سیاست به مثابه «ملک همگان» تعریف نشده و برای اعمال آن تضمین‌های نهادی پیش‌بینی نشده باشد، رقابت سیاسی ناگزیر به سطح بازی‌های الیگارشیکی سقوط می‌کند. وقتی قواعد روشن نباشد که چه کسی حق نمایندگی از مردم دارد، چه کسی واجد صلاحیت سیاست کردن است، تصمیم در درون یک چتر چگونه ثبت و الزام‌آور می‌شود و پاسخگویی افراد چگونه اعمال می‌گردد، نتایج نیز معلوم خواهد بود. در این صورت “چتر” نه میدان مشارکت، بلکه میدان سرقت مشروعیت می‌شود. در چنین وضعی، ائتلاف‌ها به جای تولید قدرت جمعی، به ابزار تصاحب برند جمعی توسط اقلیت پرتحرک بدل می‌گردند طبیعی است که پیامد چنین وضعیت همان‌ نیهیلسم سیاسی است که در یادداشت جداگانه بحث‌کرده ام.
بسیاری از چترهای امروز، جمع کردن اسم‌ها بدون ساختن نهاد است. این چترها معمولاً با دو ترفند کار می‌کنند:
1. بزرگ‌نمایی نمایندگی
طوری روایت می‌سازند که گویا “همه” پشت یک اعلامیه یا روند قرار دارند. وزنِ اجتماعی و سیاسی را از تعداد اسم‌ها قرض می‌گیرند، نه از کیفیت تصمیم‌سازی.

بزرگ نمایی آنچنان جدی است که گویا سیلی پرخروشانی جاری شده که همه را یک شبه جاروب خواهد کرد!
2. تحمیل واقعیت رسانه‌ای
ادعا را آن‌قدر تکرار می‌کنند تا تبدیل به “واقعیت جاری” شود؛ تکذیب، دیر برسد و کم‌اثر شود. در سیاستی که سرعت روایت از سرعت نهاد جلوتر است، حقیقت معمولاً نفس‌نفس‌زنان عقب می‌ماند. بالاتر از آن رسانه‌ها را نیز بدلیل بازیهای هایپریالیتی‌شان در چنگ دارند و‌گویا رسانه‌ها و ژورنالیست‌ها به عنوان سربازان گمنام الیگار‌ها، فقط آنها را می‌بینند و هیج سوژه‌ی غیر از آنها گویا وجود ندارد! البته که این وضعیت بسیار ویرانگر است.

به این صورت، احزاب و جریان‌ها گویا در یک تله قرار می‌گیرند. یا سکوت می‌کنند و سرمایه‌شان مصادره می‌شود، یا تکذیب می‌کنند و چتر از درون بی‌اعتبار می‌شود. در هر دو حالت، سود اصلی را همان الیگارشی می‌برد که با هزینه‌ی کم بحران تولید می‌کند و با نام «همسویی» نردبان می‌سازد.

احتیاط سیاسی، به مثابه مسئولیت تاریخی
احتیاط احزاب و جریان‌های سیاسی و هم‌چنین افراد کنشگر برای دلخوش کردن به وعده‌های موهوم، نه وسواس و تقواپیشگی سیاسی است و نه محافظه‌کاری؛ مسئولیت تاریخی است. هر عضویت ناسنجیده، هر امضای عجولانه، و هر همراهی بدون ضمانت اجرا، می‌تواند به معنای مشروعیت‌بخشی به الیگارها و تمدید روند گذشته باشد؛ الیگارهایی که نه ظرفیت کار مشترک دارند و نه هزینه‌ی پاسخگویی می‌دهند، اما استاد استفاده از نام دیگران‌اند. اگر نیروهای سیاسی مراقب نباشند، دیر یا زود همه شریک این چرخه می‌شوند، چرخه‌ای که در آن اعتماد عمومی ازبین می‌رود، امید سیاسی فرسوده می‌شود، و میدان برای افراط و انحصار بازتر می‌گردد.
بنابراین مسئله فقط “چتر” نیست؛ مسئله فرهنگ و الگوی الیگارپروری در سیاست افغانستان است. تا وقتی کنشگران سیاسی به جای ساختن نهاد و قاعده، به ساختن ستاره و حلقه ادامه دهند، همین وضعیت بازتولید می‌شود. باید این عادت کنار گذاشته شود، تقدیس توده‌ی چهره‌ها، پیروی از شبکه‌ها به جای برنامه‌ها، و معامله بر سر نام‌های بزرگ به جای مسئولیت‌های بزرگ، باب گردد، در غیر آن، چترهای جدید هم فقط اسم تازه‌ای خواهند بود روی تجربه‌ای کهنه و شکست‌خورده. تکدیِ مشروعیت خواهد بود برای سرقت سرمایه‌ی سیاسی. این است که همه باید نگران سقوط آزاد سیاست در افغانستان باشیم.
ذاکرحسین ارشاد