عقبنشینی دموکراسی به عنوان روندی جهانی، از دهه اخیر آشکارا ادامه داشته و ارزشهای دموکراتیک را به چالش کشیده است. از جمله نمونههای آن میتوان به صعود جریانهای اقتدارگرا در آسیا، خاورمیانه، و حتی غرب اشاره کرد. درین کشورها آزادی بیان محدود شده، رسانهها از فعالیت باز مانده و پوپولیسم و ملیگرایی افراطی افزایش یافته است.
نهادهای نظارتی و حقوق بشری درین کشورها تضعیف شده و به جای «اولویتِ آزادی»، شعار «امنیت» جایگزین آن گردیده است.
علاوه براین، جنگها نیز به بحرانی کشیدن دموکراسی کمک کرده است. مثل جنگ اوکراین، جنگ غزه و بحرانهای مهاجرتی در امریکا، منجمله ترور دو تن از گارد ملی ایالات متحده و سیاست جدید دونالد ترامپ به صورت غیر دموکراتیک به مهاجرین مسلمان و بهخصوص افغانستانیها.
در چنین فضای متشنج سیاسی و اجتماعی، دموکراسی دیگر ضرورتبدیهی تلقی نمیشود، بلکه ارزش و جایگاه آن کاملاً به حاشیه رفته و این عقبنشینی جهانی، پیام مستقیم برای افغانستان دارد. کشوری که خود جنین دموکراسی را در شکم میپروراند، اما بخاطر شرایط نامناسب اوضاع جهانی، در عمیقترین سقوطهای قرن ۲۱، واژگون شد.
افغانستان از سال ۲۰۲۱ به اینسو در «خلأ دموکراتیک مطلق» زیست میکند. کشور نه پارلمان دارد، نه رسانه آزاد. نه نهادهای مدنی و مردمیدارد و نه انتخابات و رقابت و تفکیک قوای احزاب و سازمانها. گرچه ظاهراً سقوط دموکراسی در افغانستان معلول ساختار داخلی بود، اما استمرار آن معلول روندهای جهانی است. چون جهان درگیر بحرانهای خودش است، افغانستان در حاشیه قرار گرفت و مردم آن در آتش بنیادگرایی و افراطیت میسوزد.
قدرتهای جهانی دیگر به «ارزشهای دموکراتیک»، چندان اهمیت نمیدهد. آنان بیش از هر زمان به «معاملات امنیتی» و «قراردادهای تجاری» اهمیت میدهند. از همینرو منطقه نیز دچار موج اقتدارگرایی است و مدلی برای دموکراتیزه کردن افغانستان ارائه نمیکند. بنابراین افغانستان نهتنها قربانی عقبنشینی جهانی دموکراسی شده، بلکه این خطر وجود دارد که برای دهههای دیگر در منطقه «خاکستری رجعتگراییاستبداد» تثبیت و جاگزین شود.
چرا درین میان مسئولیت شهروندان افغانستان «خطیر و تاریخی» است؟
برای اینکه هیچ بازیگر بینالمللی قرار نیست برای افغانستان دموکراسی سوغات بیاورد. زیرا تجربه ۲۰ سال گذشته نشان داد که دموکراسی تحمیلی و وارداتی بیرونی با اولین بحران فرو میریزد. چرا که نهادهای دولتی و قدرتهای سنتی انگیزهای برای تغییر ندارند و استمرار وضعیت فعلی به نفع تفکر قومی «پشتونوالی»، با ماسک «ایدئولوژی بنیادگرایی امارت اسلامی طالبان» است. بنابراین سقوط کامل دموکراسی در جهان میتواند افغانستان را برای همیشه به چرخه استبداد تبدیل کند. یعنی اگر اکنون اقدامی از سوی جامعه صورت نگیرد، پنجره تاریخی برای دموکراسی بسته میشود.
نتیجه این روند موجب میشود نسل جوان بیشتر به مهاجرت رو بیاورد و از افغانستان خارج شود. لذا اگر نسل آگاه و تحصیلکرده خاموش بماند، آینده سیاسی کشور توسط گروههای «غیرپاسخگو و ایدئولوژیک» قبضه میشود. بناً مسئولیت امروز شهروندان افغانستان بسیار حیاتی و تاریخی است. مسئولیتی برای حفظ هویت سیاسیِ مردمی که میخواهند شهروند باشند، نه رعیت.
مسئولیت مشخص شهروندان افغانستان در قبال این وضعیتچیست؟
اولین سنگر مقاومت در برابر عقبنشینی دموکراسی، آگاهی است.شهروندان افغانستان باید فهم سیاسی خود را بر اساس تجربه شکست ۲۰۲۱ بازسازی کنند. یعنی روایتهای جعلی و تبلیغات ایدئولوژیک را نقد کنند و از طریق شبکههای اجتماعی، گروههای مدنی و رسانههای مستقل فرهنگ پاسخگویی را زنده نگه دارند.
دشمن اصلی دموکراسی، بیتفاوتی مردم و منجله اقشار باسواد و تحصیلیافته جامعه است. کانت درین باره هشداد میدهد که «هرگاه مردم مسئولیت اندیشیدن و تصمیمگیری را واگذار کنند، خود را بهدست سلطه میسپارند». بناً این دقیقاً همان وضعیتی است که بیتفاوتی سیاسی ایجاد کرده است. مردم از «اندیشیدن و مطالبهگری» دست میکشند و قدرت، بدون نظارت و پرسشگری، تبدیل به استبداد میشود.
اکرم یاری نیز میگفت، «بیغرضترین خدمت به خلق، آگاهی دادن به مردم» است. پس سازماندهی به افراد برای به حرکتدرآوردن جنبش دموکراتیک ضروری است. هیچ جنبش سیاسی در جهان با تکصدایی ایجاد نشده است.
شهروندان افغانستان باید از حالت انفرادی به سمت شبکههای مدنی، احزاب، اتحادیهها و ائتلافهای سیاسی حرکت کنند. حتا در مهاجرت،تبعید یا داخل کشور، دست از شبکهسازی نکشند و ابزار اصلی بازگشت به دموکراسی را میسر سازند.
مقاومت مدنی بهعنوان تاکتیک نرم
در جهانی که جنگ و خشونت فضا را تسخیر کرده، مؤثرترین ابزار دموکراسی «مقاومت نرم و مدنی» است. مثلاً اقدام به تولید گفتمان کرد، اعتراضات مدنی را سازمان داد و فعالیت حقوق بشری را در هر زمینهای که سبب پایمال شدن حقوق شهروندان افغانستان میشود، به مطالبهگری عمومی کشاند. تنها از طریق ایجاد تریبونها و گروههای اجتماعی است که میتوان بر افکار عمومی جهان فشار وارد کرد.
در داخل و همچنان در خارج نیز به تولید نشر محتوای ساده و همهفهم مثل جزوههای آموزشی، ویدیو، آموزش در سطح خانواده و محله و بحثهای منظم در انجمنها و حلقهها را راهاندازی کرد.
از جمله دفاع از حقوق زنان را بهعنوان ستون دموکراسی در افغانستانعلم کرد. زیرا حقوق زنان شاخص اصلی وضعیت دموکراتیک است. اگر جوانان و روشنفکران افغانستان در برابر حذف سیستماتیک زنان سکوت کنند، در واقع به سقوط کامل ارزشهای دموکراتیک تن دادهاند.
ما که در خارج هستیم، تن به مهاجرت فیزیکی دادهایم، اما نباید به مهاجرت ذهنی تن بدهیم. به این معنا که بگوئیم «چیزی تغییر نمیکند، پس چرا تلاش کنیم»؟
مهاجرت ذهنی یا دستکشیدن از مبارزه، خطرناکتر از مهاجرت فیزیکی است. بناً مهاجرت ذهنی درواقع تسلیمپذیری به دشمن و تحویل دادن مستقیم قدرت به نیروهای تاریکاندیش میباشد. ازینرو نباید پروژه دموکراسیسازی در افغانستان متوقف شود.
افغانستان برای گذار از دیکتاوری به دموکراسی نیاز دارد. ساختن یک روایت ملیِ نو، مستلزم روایت ملیِ تازه است تا پیشزمینۀ شهروندی گذر از قوممحوری به فراقومی ارتقا کند. ایجاد چنین فضایی، مسئولیت تاریخی فرد فردِ نسل آگاه است.
تجارب بشری نشان داده است که جهان در حال حرکت به سمت «عملگرایی امنیتی» و دور شدن از «ارزشگرایی دموکراتیک» است. چون افغانستان در پائینترین سطح آزادی سیاسی قرار دارد، جامعه افغانستان اگر امروزعلیه نیروهای اهریمنی نایستد، فردا ایستادن در برابر آنها غیر ممکن خواهد بود. بنابراین دموکراسی در افغانستان سقوط نکرده، بلکه از سوی مردم رها شده و باید قامت دموکراسی را در افغانستان بلند گرفت. بازگرداندن و استواری دموکراسی در افغانستان فقط با مسئولیتپذیری تمامی شهروندان ممکن و میسر است.
دموکراسی در هیچ کشوری فقط با تغییر حکومت ایجاد نشده، بلکه با مبارزات مستمر و پیگیرِ نیروهای دموکرات، ریشههایش در جامعه دوانده شده و شکل گرفته است. لذا مهمترین وظیفه شهروندان این است که دست به ایجاد و تقویت انجمنهای محلی، فرهنگی بزنند و زنان، جوانان ودانشجویان را در امر مبارزه بسیج و سازماندهی نمایند.
در داخل از رسانههای کوچک، شبکههای اجتماعی مستقل حمایت نموده و صدای عدالتخواهی آنها را در سطح جهانی پوشش بدهد. در خارج به تشکیل گروههای فرهنگی و حلقههای مطالعاتی بپردازند و سطح مبارزه را ارتقا بدهند.
آموزش و آگاهی سیاسی، قلب مبارزه است که راه تعصب قومی را تا حدی مسدود میکند، سواد رسانهای را گسترش میدهد و تولید گفتوگوی سالمرا روی دست میگیرد. بناً یگانه راه رسیدن به دموکراسی، کسب آگاهی سیاسی است.
مردم تا زمانی که نداند حکومت چیست؟ تفکیک قوا یعنی چه؟ قانون اساسی چه اهمیتی دارد؟ آزادی بیان چگونه حفظ میشود؟ انتخابات چگونه سالم میماند؟ و غیره، برای دموکراسی هزینه نمیکند. اما پس از فهمیدن اساسات آگاهی سیاسی، آنگاه به حکومت دموکراتیک بارومند میشود.
در کنار آن، اتحاد ملی را باید گسترش داده و همکاری مبارزاتی را فراتر از قومیت وسعت بخشید. زیرا هیچ گروهی به تنهایی نمیتواند کشور را اداره کند. بناً فشار داخلی توسط رسانهها باید تقویه شود وهمکاری با نهادهای حقوق بشری برای ثبت نقضها و جرایم حقوق شهروندی گسترش یابد.
در خارج از کشور، به سازماندهی و ایجاد شوراها پرداخت تا نقشۀ راه سیاسی برای افغانستانِ پس از طالبان نیز در اذهان مردم شکل بگیرد.
افغانستان تقریباً پنج دهه در جنگ به سر میبرد و تجربه ثابت کرده است که قدرت سیاسی اگر با خشونت بدست آید دوام نخواهد کرد. بناً مقاومت مدنی بدون خشونت راه رسیدن به دموکراسی است. ازین خاطر مرکز ثقل مبارزات دموکراسیخواهی، اعتراض به اشکال گونه گون است. اعتراض بدون خشونت، اعتصاب، تحریم و مبارزات مدنی، مثل نافرمانی مدنی، اعتراضات منظم، کارزارهای آگاهیدهی و اعتصابها. این روشهاهزینهی خونین ندارد و پایههای مشروعیت حکومت سرکوبگر طالبان را متلاشی میکند.
میلیونها هموطن ما خارج از کشور زندگی میکنند که میتواند یک قدرت بزرگ به حساب آید. بناً نقش آنها باید ایجاد لابیهای سیاسی در اروپا وآمریکا باشد تا بر سازمانهای بینالمللی فشار وارد کنند.
در خاتمه، برای ادامه و استحکام مبارزه، باید یک اقتصاد کوچک و مستقلبسازیم و آنرا تقویه کنیم. اگر بتوانیم دست به ایجاد کسبوکارهای محلی و دیجیتالی بزنیم تا بهلحاظ اقتصادی تا حدودی خودکفا شویم.
خلاصه، دموکراسی با آگاهی، اتحاد، سازماندهی، فشار اجتماعی، مقاومت مدنی و توانمندی اقتصادی بهتدریج ساخته میشود؛ نه با جنگ و نه با انتظار از دیگران.
دموکراسی نه از بالا صادر میشود و نه کسی هدیه میدهد، بلکه از خودِمردمآغاز میشود و با سازمانیافتگی به نضج و پختگی میرسد.
نادرشاه نظری، 5 دسامبر 2025
Afghanistan Citizens Party