مختصات ساختارکارآمد در افغانستان (4 )

✍نوشته دکتر ذاکرحسین ارشاد؛ رییس حزب شهروندان افغانستان

توان نفوذ؛ پایه‌ای برای مشروعیت و ثبات

نفوذ یکی از عناصر کلیدی در خلق مشروعیت و تضمین بقا و ثبات یک نظام یا روند سیاسی است. هرگاه یک نظام یا روند سیاسی از نفوذ برخوردار باشد، گویا از رضایتمندی عمومی و تأمین حمایت مردمی برخوردار است. به همین خاطر است که باید گفت که نفوذ به‌عنوان ضامن دوام و ثبات نظام یا روند سیاسی عمل می‌کند، زیرا نفوذ نشان‌دهنده حضور نظام در وجدان جمعی و تصورات عمومی جامعه است. این پدیده به نظام امکان می‌دهد تا در برابر بحران‌ها و طوفان‌های سیاسی پایدار بماند و بقای خود را از رهگذر حمایت عمومی و مردمی تضمین کند.

در بحث نفوذ سه بعد از همدیگر قابل تفکیک است. توجه به این ابعاد میتواند نوع امکان سنجی برای نفوذ نیز باشد. بعد اول خود نظام یا روند سیاسی است. این بعد به ویژگی‌ها، ساختار و نحوه عملکرد نظام یا روند سیاسی اشاره دارد. بعد دوم مردم و مخاطبان است، کسانی که نظام یا روند سیاسی را نظاره می‌کنند و از آن تأثیر می‌پذیرند و در برابر آن واکنش نشان میدهند. بعد سوم کارآمدی و یا عدم کارآمدی نظام و یا روند سیاسی است. کارآمدی نظام یا روند سیاسی نقش تعیین‌کننده‌ای در قضاوت و دیدگاه مردم دارد و تأثیر مستقیم بر میزان نفوذ آن دارد. هرگاه یک نظام یا روند سیاسی از کارآمدی برخوردار باشد، به‌طور طبیعی از نفوذ نیز بهره‌مند خواهد شد و بالعکس، در صورت عدم کارآمدی، هرچند به‌ظاهر قدرتمند و پرشعار باشد، نفوذ خود را از دست خواهد داد.

نفوذ در نظام‌ یا روندهای دموکراتیک و غیر دموکراتی

در نظام‌ها و روندهای دموکراتیک، وجود نفوذ یک ضرورت حیاتی است. بدون نفوذ، نظام سیاسی بی‌پناه شده و کانون اصلی قدرت خود را از دست می‌دهد. نفوذ در این نظام‌ها به معنای رضایتمندی عمومی، مشارکت داوطلبانه مردم و حمایت از نظام و روند به‌صورت خودجوش است. به‌عبارت‌دیگر، هرگاه نظام یا روند سیاسی از نفوذ برخوردار باشد، مردم به‌طور داوطلبانه از آن حمایت کرده و در مواقع بحران، به کمک آن می‌شتابند. بنابراین، نفوذ به‌عنوان تضمینی برای پایداری و بقای نظام و یا یک روند سیاسی در برابر بحران‌ها عمل می‌کند.
در نظام‌های غیر دموکراتیک که خواست مردم اهمیت چندانی ندارد، نفوذ به معنای واقعی کلمه وجود ندارد. در این نظام‌ها، همه امور به‌صورت تک‌بعدی و از سوی نظام سیاسی تحمیل می‌شود. مشروعیت آن‌ها مبتنی بر اجبار، سرکوب و اِعمال قدرت است، نه رضایتمندی عمومی. در چنین شرایطی، نظام یا روند سیاسی ممکن است از ابزارهای قهری و خشونت‌آمیز برای اِعمال اراده خود استفاده کند. این در حالی است که در نظام‌های دموکراتیک، نفوذ مبتنی بر پذیرش، احترام به اراده مردم و تأمین مطالبات آن‌ها است.

پیش‌نیازهای دستیابی به نفوذ

نفوذ به‌طور اتفاقی به دست نمی‌آید، بلکه حاصل رعایت پیش‌نیازهایی است که شامل موارد زیر می‌شود:
۱. پایبندی به اصول دموکراسی و ارزش‌های آن: نظام یا روند سیاسی باید به اصولی همچون آزادی، عدالت استحقاقی، حقوق بشر و حاکمیت قانون متعهد باشد.
۲. کارآمدی در مدیریت و اجرای سیاست‌ها: نظام و یا روند سیاسی باید بتواند نیازها و مطالبات مردم را به‌طور موثر و کارآمد برآورده سازد. در حوزه سیاست همه امور در همه سطوح پیامهای نمادین دارد. هرگاه کارآمدی در مدیریت و اجرای سیاست وجود نداشته باشد، خود بخود نفوذ در مخاطره افتاده و عملا بی باوری بوجود می آید. بنابراین کارآمدی در مدیریت و اجرای سیاست ها قبل از هرچیز آورده عینی برای نظام و یا روند دارد و به معنای تضمین بقای آن خواهد بود.
۳. پاسخگویی و شفافیت: وجود مکانیسم‌های پاسخگویی و شفافیت در عملکرد نظام یا روند سیاسی، اعتماد عمومی را افزایش داده و نفوذ آن را تقویت می‌کند. بازیهای مبتنی بر رندی گرایی، فریب و سوی استفاده از اعتبار دیگران عملا به کوتاه شدن عمر روند و نظام کمک می کند. کسانی که دل در گیرو نظام و یا روند داشته باشد، بیش از هرچیز بر اصل پاسخگویی و شفافیت تأکیده کرده و عملا به آن متلزم هستند زیرا در غیر آن صورت زمینه برای خلق تهدیدهای ویرانگر فراهم می شود.
۴. مشارکت واقعی مردم: ایجاد زمینه‌های مشارکت واقعی و نه نمایشی، سبب می‌شود مردم احساس کنند در تصمیم‌گیری‌ها و سرنوشت خود نقش دارند. یکی از مشکلات نظام و روندهای سیاسی این است که در هرکدام و در تمامی سطوح تمایل غیر قابل مهار برای انحصار وجود دارد. هریک از کنشگرانی فعال به جای مشارکتی دیدن روند و یا نظام سعی میکند که همه چیز را به انحصار خود در آورده و در برابر دیگران نیز موانع خلق کنند.

نمونه تاریخی: دموکراسی بدون دموکرات در افغانستان (۲۰۰۱-۲۰۲۱)

تجربه دو دهه دموکراسی در افغانستان (۲۰۰۱–۲۰۲۱) که به‌عنوان “دموکراسی بدون دموکرات” شناخته می‌شود، نمونه‌ای بارز از عدم نفوذ به‌رغم وجود ساختار شکلی دموکراتیک است. در این دوره، اگرچه به‌ظاهر دموکراسی برقرار بود، اما هرگز نتوانست در وجدان جمعی و تصورات عمومی جامعه ریشه بدواند. دلیل این ناکامی، عدم پایبندی به اصول دموکراسی، نبود کارآمدی، و شکاف میان گفتار و عمل بود.
دموکراسی به‌عنوان یک ساختار وارداتی معرفی شد، اما هیچ‌گاه با ذهنیت تاریخی و رویه‌های فرهنگی جامعه افغانستان سازگار نشد. به همین دلیل، تضادی آشکار میان دموکراسی وارداتی و باورها و رویه‌های سنتی جامعه وجود داشت. این تضاد سرانجام در آگوست ۲۰۲۱ به اوج خود رسید و سقوط نظام دموکراتیک و بازگشت طالبان به قدرت را به دنبال داشت. تجربه افغانستان، مصداقی روشن از سخن معروف استوارت میل است که “دموکراسی در جامعه‌ای که فرهنگ دموکراتیک ندارد، به‌سرعت به آنارشیسم تبدیل می‌شود.”

موج کاذب دموکراسی‌خواهی و افول واقعی آن

پس از سال ۲۰۰۱ و با حضور جامعه بین‌المللی، موجی کاذب از دموکراسی‌خواهی در افغانستان شکل گرفت. همه اقشار جامعه، از مجاهدین سابق تا شهروندان عادی، به‌ظاهر دموکرات شدند. اما این موج کاذب نتوانست در بستر ذهنی و فرهنگی جامعه ریشه بدواند. با گذر زمان، باورها و رویه‌های غیر دموکراتیک که به‌صورت پنهان وجود داشتند، مجدداً ظهور کردند و ساختار دموکراتیک را از درون تخریب کردند. به عبارت دیگر موج کاذب دموکراسی خواهی که بسان استتار روی جامعه کشیده شده بود نتوانست در برابر آفتاب زمان تاب بیاورد و رنگ نبازد. فروپاشی نظام در آگوست ۲۰۲۱ در واقع تجلی تضاد میان ظاهر دموکراتیک و باطن غیردموکراتیک و رنگ باختگی موج کاذب دموکراسی در افغانستان بود. این تاریخ به معنای اعلام رسمی پایان یافتن آخرین نشانه های حبابی و کاذب دموکراسی در افغانستان بود.
بنابراین، نفوذ به‌عنوان یکی از ارکان اساسی مشروعیت و ثبات سیاسی، تنها زمانی به دست می‌آید که نظام یا روند سیاسی بتواند به‌طور کارآمد به نیازها و مطالبات مردم پاسخ دهد و به اصول دموکراسی پایبند باشد. تجربه افغانستان نشان می‌دهد که بدون نفوذ واقعی، حتی دموکراسی‌های ساختاری نیز دوام نخواهند داشت. بنابراین، برای دستیابی به یک افغانستان دموکراتیک و پایدار، باید به‌جای تکیه بر ظاهر دموکراتیک، به دنبال ایجاد نفوذ واقعی از طریق کارآمدی، شفافیت، پاسخگویی و احترام به اراده مردم بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *