شهروندان افغانستان
شهروندان افغانستان

سیاست یکسان سازی فرهنگی، سیاست نخ نما و ناکارآمد

افغانستان کشوری است متشکل از گروههای قومی و مذهبی مختلف و برخورداری از تکثر و تنوع پارادایم‌های ارزشی و هنجاریی که از سوی گروههای قومی و مذهبی و … مورد پذیرش قرار می‌گیرد؛ چنین جامعه‌ای در فقدان اتخاذ سیاست اجتماعی موثر برای مدیریت صحیح پدیده فوق، همواره پتانسیل واگرایی و منازعه اجتماعی را در درون خود دارد. ضمن آنکه تفاوت‌های موجود میان خرده‌فرهنگ‌های قومی که کم و بیش حقوق و خواسته‌های اجتماعی و سیاسی متفاوت از دولت‌ها را نیز در پی‌داشته است، باعث شده است که موضوع قومیت و تعلقات قومی و قبیله‌‌ای را در متن سیاست و منازعات قدرت افغانستان راه یابد و دولت‌ها را به اتخاذ سیاست قومی ویژه وادارد.

از میان انواع الگوهای محتمل سیاست قومی، الگویی که دولت‌های غالبا با ماهیت قومی حاکم بر افغانستان معاصر، برای مدیریت مسأله تنوع و تکثر قومی، اتخاذ نموده‌اند الگوی همانند سازی قومی بوده است؛ الگویی که در آن تفاوتها و تمایزهای نژادی، قومی و مذهبی نادیده گرفته شده و گروهها ملزم می‌شوند تا الگوهای فرهنگی خود را مطابق فرهنگ گروه قومی مسلط تغییر دهند و از آن تبعیت کنند. از سیاست تحمیل مذهبی عبدالرحمن خان و سیاست تحمیل زبان پشتو بر اقوام غیر پشتون توسط داود خان گرفته تا حذف فقه جعفری از نصاب درسی دانشگاه‌ها و وادار کردن مردم هزاره شیعه مذهب به افطار روزه و خواندن نماز عید در ولایاتی چون غزنی و دایکندی در حالیکه آنان بر اساس مبانی فقهی علمای شان هنوز عید نکرده بودند، همه در قالب همانندسازی قومی و یکسان‌سازی فرهنگی، قابل تحلیل و ارزیابی است.

الگوی فوق دقیقا در نقطه مقابل الگوی کثرت‌گرایی فرهنگی قرار دارد که امروزه در سراسر جهان تنها راه جلوگیری از آسیب‌ها و پیامدهای واگرایانه‌ی تعدد و تنوع قومی و مذهبی و مانع اساسی در برابر تشدید تعارضات قومی و مذهبی تلقی می‌شود؛ چه اینکه حذف اصل اختلاف و تنوع فرهنگی از جامعه نه مطلوب است و نه اساساً امری ممکن. آنچه مطلوب است و شدنی، یافتن شیوه‌ها و راهبردهای عملی برای مدیریت صحیح پدیده تنوع قومی و تعدد باورهای مذهبی و جلوگیری از پیامدهای زیانبار آن است که به تحقق منازعه و درگیری، نابرابری، تبعیض و نقض حقوق اساسی دیگران می‌‌انجامد.

غلبه سیاست انحصارگرای قومی در افغانستان، هرگونه فرصت ایجاد کثرت‌گرایی سیاسی، فرهنگ دیگر پذیری، رقابت سیاسی سالم و قاعده‌مند و پدیدآیی کنش سیاسی در قالب های چون احزاب ملی و دولت فراگیر را سلب نموده است. تداوم سیاست مبتنی بر الگوی یکسان‌سازی فرهنگی توسط گروه طالبان که حتی نمی‌توانند از تمامیت قومیت پشتون در افغانستان نمایندگی کنند، زمینه‌ را برای به‌ قهقرا رفتن جامعه افغانستان و سست شدن پایه‌های ثبات و وحدت آن بیش از پیش مهیا می‌سازد.

تجربه تاریخ معاصر افغانستان آشکار می‌سازد همانگونه که با اتکا به نیرو و قدرت‌ خارجی نمی‌توان ثبات سیاسی و صلح پایدار را در افغانستان تأمین کرد، با اتکا به قدرت انحصاری مبتنی بر «اطاعت» و «پیروی» بی چون و چرا و سیاست یکسان‌سازی نیز نمی‌توان به ثبات و توسعه سیاسی دست یافت. اساسا بی‌ثباتی سیاسی و فعال ماندن دوام‌دار ظرفیت‌ منازعه و جنگ و عدم دستیابی به صلح پایدار، مهم‌ترین پیامد انحصارگرایی قومی و یکسان‌سازی فرهنگی است. سالها جنگ‌های خانمان‌سوز و تجربیات تلخ دهه‌ها‌ی گذشته باید بازی‌گران عرصه سیاست افغانستان را به تجدید نظر در اصلی‌ترین مفهوم‌ها و پیش‌فرض‌های بینش سیاسی‌شان وادار نماید. در این تجدید نظر، نکته کانونی این است که کشاندن کار به سرکوب، خشونت و تقابل مسلحانه و اعمال سیاست یکسان‌سازی قومی و فرهنگی، استقبال از بی ثباتی، منازعه‌ی درازمدت و حتی جنگ داخلی است که در آن نهایتا هیچ طرفی پیروز نیست.

تنها مسیر مطمین برای عبور از بحران‌های مزمن جامعه افغانستان و دستیابی به صلح پایدار، سمت و سوی مردمی دادن به کار و زار سیاسی و احترام به تفاوت‌ها و تنوعات فرهنگی جامعه افغانستان از طریق ایجاد یک دولت همه‌شول پاسخ‌گو و کثرت‌گرا از مجرای یک مکانیزم توافقی همه‌پذیر و مشروع است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *