دو رویداد هفت ثور و هشت ثور از دو گفتمان سیاسی نمایندگی میکرد که در جایگاه رقیب قرار می گرفتند. برای هردوگفتمان فوق، فرصت فراهم گردید که نظام سیاسی تشکیل دهند و به صورت عملی مطلوبیتهای خویش را تحقق بخشند؛ اما برونداد هردو فاجعه بار بود و نه تنها نظام سیاسی کارآمد بوجود نیامد که اندک دستاوردهای گذشته نیز از میان رفت و افغانستان با یک فروپاشی همه جانبه مواجه گردید.
چپيها زمانی قدرت را به دست گرفتند که در جامعه سنتی افغانستان هیچ گونه ظرفیتی برای اندیشههای چپ وجود نداشت و این گروه برای بقای نظام سیاسی خویش به خشونت روآوردند. اصلاحات در حاکمیت چپيها اگرچه عمیق بود ولی زمانی صورت گرفت که گفتمان جهاد با حمایت کشورهای غربی و عربی از اعتبار اجتماعی برخوردار گردید. در نبود مشروعیت مردمی طبیعی بود که فروپاشی در مرکز (اتحاد جماهیر شوروی)، فروپاشی در پیرامون (حاکمیت حزب دموکراتیک خلق) را نیز در پی داشته باشد. در طرف مقابل مشخص گردید که بحران بسی عمیق تر است؛ هیچ کدام از گروههای اسلامی جهادی، ظرفیت فکری نظام سازی را نداشتند افزون بر آن که به دلایل ایدئولوژیک و ژئوپلیتیک به دولتهای مختلف وابسته بودند. نزاعهای سیاسی دولتهای اثرگذار بینالمللی، به نزاعهای ایدئولوژیک در افغانستان مبدل گردید و در نتیجه این جنگها، افغانستان در جایگاه ضعیف ترین و فقیر ترین کشور سقوط نمود.
به این ترتیب هفتم و هشتم ثور به عنوان دو تجربه تاریخی، نشان دادند که نظامهای سیاسی برخاسته از اراده بیرونی محکوم به زوال است؛ واقعیتی که بارها در تاریخ معاصر افغانستان تجربه شده است. تقدم واقعیتهای ژئوپلیتیک بر اراده مردم افغانستان مهم ترین عامل ناکامی نظامهای سیاسی در عرصه سیاست افغانستان بوده است. مبتنی بر این واقعیت است که کارگزاران نظام از طرف اراده بیرونی بر مردم تحمیل شده و این کارگزاران به جای رضایت مندی شهروندان افغانستان، تبعیت از اراده قدرت های بیرونی را در دستور کار خویش قرار داده اند. نوع نظامهای سیاسی رسميت یافته نیز متناسب با مدیریت بیرونی مهندسی گردیده است؛ نظام سیاسی متمرکز تا کنترل جغرافیایی را برای قدرتهای متروپل آسانتر نماید.
افزون برآن این دو تجربه تاریخی گویای شکست دولتهای ایدئولوژیک در افغانستان نیز میباشند. ایدئولوژیک شدن دولت تبعیضهای گسترده ای را در پی دارد که مخل توسعه است. توسعه سیاسی و اقتصادی زمانی بوجود میآید که زمینه استفاده از تمام ظرفیت های منابع انسانی در یک کشور فراهم باشد اما ایدئولوژی های چپ و راست مبتنی بر نگاه محدود و تمامیتخواهانه خویش میان شهروندان تفاوت قائل شده و در مقابل شايستگي های آنان محدودیتهای را وضع می نماید. افزون بر آنکه این ایدئولوژیهای منازعه بر انگیز است و رقابت های گفتمانی را به نزاع جهانبینیها مبدل مینماید.
مبتنی بر این تجارب تاریخی تحقق نظام سیاسی کارآمد در افغانستان در گرو توانمندي مردم افغانستان برای مشارکت در نظام سازی از یک سو و ایدئولوژی زدایی از عرصه سیاست از سوی دیگر میباشد. این مهم زمانی حاصل میشود که نخبگان فرهنگی و سیاستمداران مسئول، مبتنی بر واقعیتهای موجود افغانستان نظام سازی را مورد توجه قرار دهند.
ما امروزه نیز در کانون این دو بحران سیاسی قرار داریم. حاکمیت خودخوانده موجود به بدترین شکل آن ایدئولوژیک است. با حمایت های گسترده دولتهای خاص بوجود آمده است و از هيچ گونه ظرفیتی برای حکومتداری و نظام سازی برخوردار نیست. قریب به اتفاق مردم افغانستان فقیر شده اند و انواع از سرکوب و تبعیض علیه شهروندان افغانستان اعمال میگردد. اراده مردم افغانستان از سوی یک گروه سلطه جو به رسميت شناخته نمیشود و کشور قاقد یک نظام سیاسی مشروع در سطح ملی و بین المللی است.
زمان آن فرا رسیده است که برای پایان بخشیدن به این روند سراسر اشتباه راه حلی سنجیده شود تا مردم افغانستان از این وضعیت فاجعه بار تاریخی نجات یابند.
حزب شهروندان افغانستان با استفاده از این تجارب تاریخی مکرر، تلاش مینماید که رویکرد دیگری از نظام سازی در جایگاه یک مطالبه ملی قرار بگیرد. در این رویکرد اراده مردم افغانستان در کانون نظام سازی قرار میگیرد. تمام واقعیتهای افغانستان و احترام به حقوق شهروندی به صورت فراگیر و برابر از دیگر الزاماتی است که در رویکرد جدید به نظام سیاسی مورد اهتمام ما در حزب شهروندان است. برگزاری سلسله ای از کنفرانسها با نخبگان سیاسی و فرهنگی بخشی از فعالیتهای است که توسط حزب شهروندان در این عرصه صورت گرفته است.