داکتر محمد شفق خواتی
بازگشت طالبان در سال 2021 طوفانی بود که درخت آرزوهای مردم افغانستان را به زمین انداخت. این گروه تروریستی که مهارتش تنها کشتار، تخریب و ویرانی بود، نهتنها جلو حرکت افغانستان به افقهای روشنتر را گرفت، بلکه کشور را چند قرن به عقب برد و آن را به جهنمی برای شهروندانش بدل کرد. میلیونها تن از شهروندان با ترک وطن، به کشورهای گوناگون متواری شدند؛ صدها تن از آنان در مسیرهای قاچاق جانهایشان را از دست دادند و در مواردی، طعمۀ ماهیان اقیانوسها گردیدند و این روند ادامه دارد. اما اکثریت مردم که توان خروج از کشور را نداشتند، در زندانی به نام افغانستان گیر ماندند که نفس کشیدن نیز در آن با دشواری همراه است. طالبان با رویکرد حذفی قومگرایانه که بر آن روپوشی از شریعت اسلامی انداختهاند، در پی حذف تدریجی تمام کسانیاند که با آنها همعقیده و همتبار نیستند و به غارت سرزمین، اموال و داراییهای آنان و حذف خودشان با حربۀ تکفیر میپردازند.
در ذیل تنها به چند محور محدود از آنچه در طول دو سال بر مردم افغانستان در زیر سلطۀ سیاه طالبانی گذشته و جریان دارد، میپردازیم.
- استبداد دینی و انحصار قومی در غیاب قانون اساسی؛
طالبان بهرغم تلاش برای تطبیق یک روایت خشن از اسلام، در ذات خود یک گروه قوممحور است که از اسلام برای مشروعیتبخشی به سلطۀ تباری خود بهره میگیرد. 92 درصد مقامات در سطح وزارت و ولایت امارت طالبانی متعلق به قوم پشتون است (افزون بر اینکه 31 نفر از 34 نفر عضو کابینه طالبان پشتون هستند، رهبر طالبان یا امیرالمؤمنین شان، رئیس قوه قضائیه یا استره محکمه، لوی ثارنوال و سایر مقامات درجه اول نظام طالبانی، همه پشتون هستند و تنها سه نفر عضو کابینه، متعلق به دو قوم تاجیک و ازبیک هستند که آن سه نفر نیز جزو گروه طالبان بودهاند و طالبان با حضور این سه نفر طالب غیرپشتون، به ملت افغانستان و جامعۀ جهانی وانمود میکنند که نمایندگانی از اقوام دیگر نیز در نظام آنان حضور دارند. داستان والیان طالبان نیز عین همین داستان کابینه است. انحصار قومی و مذهبی در حدی است که از میان جمعیت چند میلیونی هزارههای شیعه و سنی، حتا یک وزیر یا والی هزاره و یا یک وزیر یا والی شیعه در سرتاپای این امارت وجود ندارد.
استبداد و انحصار طالبانی بر هیچ قانونی مبتنی نیست و قانون اساسی را نیز نماد کفر میداند. یک ملت، اسیر ارادۀ یک فرد (ملا هبتالله) است و تمام فرمانهای او حکم قانون خدا را دارد و سرپیچی از آن به معنای ارتداد و پیامد آن هم اعدام است. برای مشروعیتبخشی به فرمانهای هبتالله، کتابی توسط عبدالحکیم شرعی، رئیس قوۀ قضائیه طالبان نوشته شده و ملاهبتالله بر آن مقدمه نوشته است (امارت اسلامی و نظام آن). این کتاب بیشتر از آنکه مبنای دینی داشته باشد، تفسیر شریعت با تأثر از قواعد خشن تبارگرایانه است. در این کتاب، از زنان انسانزدایی شده است و هیچ زنی حق حضور اجتماعی و تحصیل یا کار را ندارد و این رویکرد را به دین اسلام و مذهب حنفی منتسب میسازند. این در حالی است که خود بنیانگذار مذهب حنفی، معتقد بود که هیچکسی حق ندارد پیش از انتخاب مردم، خود را پیشوای ملت اعلام نماید و بر گردۀ آنان سوار گردد، بلکه مشروعیت حکومتش مبتنی بر رضایت پیشین مردم و انتخاب آنان است. - وضعیت زنان؛
برای انسانزدایی از زنان، طالبان بر اساس گزارش ریچارد بنت، گزارشگر ویژهی حقوق بشر سازمان ملل متحد در افغانستان، در دو سال گذشته 50 فرمان برای اعمال محدودیت بر آنان صادر کردهاند که حق آموزش و حق کار را از زنان سلب نموده، برای حضور زنان در اجتماع، بازار و شهر و حتا پارکها محدودیتهای شدیدی وضع کرده است. البته این تعداد فرمان مربوط به قبل از گزارش ریچارد بنت در ماه جون 2023 است و پس از آن در طول چند ماه گذشته نیز فرمانهای پرشمار دیگری در ارتباط با محدودیتهای جدید نسبت به زنان و از جمله ممنوعیت تحصیل دختران ده ساله به بالا در ولایت غزنی، بستن آرایشگاههای زنانه در سراسر افغانستان و موضوعات دیگر توسط طالبان صادر شده است. تنها جایی که زنان حق حضور دارند، مدارس دینی است که برای پرورش نسل بیرحمتر و خونخوارتری از تروریستان برای فردای افغانستان و جهان ایجاد شده است و خود انتحاریهای طالبانی آموزگار این مراکز پرورش تروریست هستند.
برخی زنان بهمحض دیده شدن با مردی که سند ازدواج همراهشان نبوده، بازداشت و یا در مواردی سنگسار شدهاند. این در حالی است که خود اعضای طالبان با زور و اجبار با دختران جوان ازدواج میکنند و بسیاری فرماندهان طالب دو تا سه و چهار زن را با اکراه و اجبار به عقد خود درآوردهاند. چندین مورد از زنانی که بهاجبار به عقد آنان درآمدهاند، خودکشی کردهاند و برخی نیز پس از موفق شدن به فرار، گزارش دادهاند که چه بلایی بر سر آنها آمده است. ملا زینالعابدین، والی شصتسالۀ طالبان در لغمان، سعید خوستی، سخنگوی طالبان، ملا محمدیاسین، آمر به معروف شولگرۀ ولایت بلخ و دهها مقام دیگر طالبان، با تهدید و اجبار، دختران خردسال را به عقد خود درآوردهاند و نهتنها مورد بازپرس سیستم قضایی طالبان قرار نگرفتهاند، بلکه سعید خوستی اعلامیه هم صادر نموده است که هواداران طالبان در کشورهای دیگر، باید مخالفان طالبان را با چاقو از پای درآورند.
بر اساس گزارشهای مستند، بسیاری از مقامات متوسط طالبان در کابل و برخی ولایات و شهرهای دیگر، شبها تعداد زیادی از دختران را از سطح شهر بازداشت و به وزارتخانهها و ادارات مربوطۀشان میبرند، از آنان سوءاستفادۀ جنسی میکنند و تهدید میکنند که در صورت افشا، خود و خانوادۀشان نابود خواهند شد. - وضعیت منسوبین دولت پیشین، خبرنگاران و فعالان مدنی و حقوق بشری؛
در طول دو سال گذشته، چند صد تن از افراد نظامی، علمی، قضایی، سیاسی، خبرنگاران و مدافعان حقوق بشر بهصورت انفرادی، در کابل و سایر ولایات بازداشت، ضرب و شتم و ترور شدهاند. اغلب ترورها شبانه و با حمله به محل اسکان فرد صورت میگیرد و یا پس از اختطاف توسط افراد ناشناس، به قتل میرسند و بعدها جنازههایشان پیدا میشود و در مواردی نیز خانوادههای آنان از سرنوشتشان بیخبر میمانند. برخی نیز پس از مراجعه به ریاست پاسپورت و بایومتریک، بازداشت شدهاند و از سرنوشتشان اطلاعی در دست نیست. آزادی بیان کاملا از میان رفته است و کوچکترین انتقاد، مساوی با بازداشت و ضرب و شتم یا ترور افراد است. - وضعیت گروههای قومی غیرپشتون ؛
هرچند بسیاری از پشتونها (مانند قبیلۀ اچکزی در قندهار و…) نیز از جنایات طالبان بر اساس عنادهای قبیلهای در امان نبودهاند، اما تسلط طالبان، برای گروههای قومی غیرپشتون، بهخصوص هزارهها و شیعیان افغانستان، یک فاجعۀ مضاعف بوده است. اگر تمام مردم افغانستان گرفتار افراطیگری و خشونت طبیعی طالبان هستند، هزارهها به دلیل قومیت و مذهب، چند برابر مورد ستم و حتا حذف فیزیکی قرار دارند و در سایۀ سکوت جامعۀ جهانی، پروژۀ حذف غیرپشتونها و بهخصوص جامعه هزاره بهراحتی توسط طالبان تطبیق میشود که بهصورت گذرا، به برخی مصادیق آن اشاره میشود:
- هویتزدایی از گروههای اجتماعی غیرپشتون: طالبان در طول دو سال گذشته، تلاش کردهاند که زبان فارسی (زبان بینالاقوامی افغانستان) را که در طول چندین هزار سال، نماد هویت و زبان مشترک مردم این سرزمین و زبان اندیشمندان، شاعران و دانشمندان مطرح در سطح جهانی و ستون فرهنگ این جامعه بوده است، با زبان پشتو جایگزین کنند. تابلوهای ادارات دولتی و دانشگاهها همه از فارسی به پشتو برگردانده شده است و مقامات طالبان اعلام کردهاند که ما به ادبیات فارسی نیاز نداریم.
- مانند دورۀ پیشین حاکمیت طالبان (دهۀ 1990)، در این دوره نیز پروژۀ قتلعام و نسلکشی اقوام غیرپشتون، بهخصوص هزارهها و تاجیکها، در دستورکار بوده و در چندین ولایت از جمله غزنی، بامیان، دایکندی، پنجشیر، پروان، ارزگان، بلخ، کندز، قندهار و… تطبیق شده است.
- اخراج از سرزمین پدری و کوچ دادن اجباری هزارهها نیز در ولایات مختلف پس از تسلط طالبان بر افغانستان پی گرفته شده است. تنها 17 مورد کوچ اجباری در ولایت دایکندی و ارزگان رخ داده و بیش از چهار هزار خانوار از مناطق گوناگون این دو ولایت مجبور به کوچ اجباری شدهاند و در حدود 12000 جریب زمین زراعتی، بهشمول خانههایشان، توسط طالبان غصب و به پشتونها و افراد مورد حمایت طالبان واگذار شده است. عین همین اتفاق در هفت ولایت دیگر (غزنی، بامیان، غور، بلخ، هرات، قندهار و میدانوردک) نیز رخ داده است. آتش زدن خانههای مردم و سیاست سرزمین سوخته نیز در چندین ولایت، بهشمول ولسوالیهای ناور و مالستان در ولایت غزنی، بهسود در ولایت میدانوردک و سایر ولایات هزارهنشین رخ داده است. در بسیاری مناطق تاجیکنشین و ازبیکنشین شمال افغانستان نیز پشتونهای پاکستان و اعضای TTP و خانوادههایشان جابهجا شدهاند.
- هرچند دریافت عشر در تمام افغانستان جریان دارد، اما طالبان به بهانههای مختلف از مردم فقیر تاجیک، هزاره، ازبیک و … بهزور و اجبار عشر دریافت میکنند که شامل تمام دار و ندار مردمی میشود که نمیتوانند حتا غذای کافی برای خانوادههای خود تهیه کنند. طالبان بر مدارس دینی شیعیان نیز عشر وضع نموده و آن را به مدارس متعلق به خود پرداخت میکنند.
- تخریب خانههای مردم، بهخصوص خانههای هزارهها در ولایات مختلف، خانههای جوگیها در کابل و نیز تخریب خانههای تاجیکها و هزارههای حنفی در بغلان و ولایات دیگر (بلخ، کندز، ارزگان، دایکندی و…) و مجبور کردن آنان به ترک محل بهخاطر بیسرپناهی، روش دیگری است که طالبان در پیش گرفتهاند.
- تهاجم کوچیها به حمایت طالبان بر مزارع هزارهها یکی دیگر از مصائبی است که مردم تمام ولایتهای هزارهنشین را در طول دو سال گذشته وادار به ترک محل کردهاند. زمینهای زراعتی مردم خوراک رمههای کوچیها میگردد و شکایت مردم هم به جایی نمیرسد و در چندین مورد، به جای متجاوزین، شاکیان ضرب و شتم و بازداشت شدهاند. تعداد این نوع فجایع خیلی پرشمار است و حتا فهرست آن در این مختصر نمیگنجد.
- محدودیتهای مذهبی: مشخصاً در مورد هزارههای شیعه و نیز سایر اقلیتهای شیعی، محدودیتهای شدید مذهبی اعمال شده است. قانون احوال شخصیۀ شیعیان حذف، قاضیان شیعی از محاکم اخراج و آیینهای مذهبی آنان نیز بهشدت محدود و یا ممنوع شده است. روزگار هندوها و سیکها نیز در افغانستان تحت سلطۀ طالبان دردآور است و بسیاری مجبور به ترک افغانستان شدهاند.
جمعبندی
بازگشت طالبان تنها بهمعنای توقف مسیر افغانستان به سوی افقهای روشنتر و تنها ایجاد مانع برای دستیابی به توسعه نبوده، بلکه بهمعنای رجعت افغانستان به یک قرن پیش و آغاز سیر قهقرایی بود. استبداد و انحصار سیاسی توسط یک گروه ایدئولوژیک قومی، سبب فروپاشی فرهنگی و اقتصادی جامعه و فروپاشی روح و روان مردم این مرز وبوم گردید. تعداد زیادی مجبور به ترک وطن شدند؛ فرار نخبگان و نیروهای تحصیلیافته بیسابقه بود. کابینه، والیان و نظام طالبانی با مشخصات انحصاری قومی، انحصاری جنسیتی و خالص مردانه بنا شدهاست که در آن زنان، گروههای اجتاعی غیرپشتون و به خصوص منسوبین دولت پیشین، خبرنگاران، فعالان مدنی و مدافعین حقوق بشر، فرصت نفسکشیدن نیز برای شان باقی نمانده است. دروازه مکاتب و دانشگاهها نه تنها برای دختران مسدود شده است، بلکه حتا برای پسران نیز فضای باز و مناسب آموزشی باقی نمانده است و اغلب دانشگاههای خصوصی در وضعیت نیمه تعطیل بهسر میبرند و در حدود سه چهارم اساتید دانشگاهها و دانشجویان دانشگاههای دولتی و خصوصی کاهش یافتهاند؛ اخیرآ این مهم به فرار مغزها و سرمایهها از افغانستان در رسانههای ملی و بینالمللی بازتاب یافته است. روی هم رفته، افغانستان امروز به یک زندان خفقان برای ساکنانش تبدیل شده است و امنیت طالبانی نیز مانند امنیت زندان و یا مانند امنیت حاکم بر قبرستان است. از سوی دیگر، وضعیت خفقان کنونی و امنیت با سر نیزه، به مثابه آتش زیر خاکستر است که روزی فوران خواهد کرد. رشد گروههای افراطی و تروریستی دیگر نیز در ذیل نظام طالبانی، نگرانی دیگری است که دامن افغانستان، منطقه و جهان را خواهد گرفت. در طول دو سال پس از تسلط طالبان بر افغانستان، نه تنها تغییر مثبت در رویکرد شان به وجود نیامده است، بلکه محدودیتها و سختگیریهای گروه حاکم هر روز افزایش مییابد. اگر تغییری در نظام سیاسی و حکومت مردمی و فراگیر به وجود نیاید، جنگ داخلی دیر یا زود، ناگزیر خواهد بود.