اقدام اخیر گروه طالبان در حذف نام مورخ شهیر کشور فیض محمد کاتب هزاره از جاده موسوم به همین نام در غرب کابل نشان داد که آنچه برای حاکمیت خود خوانده اهمیت دارد، انحصار و تمامیتخواهی قومی است که از گذشته دور به میراث مانده است. افزون بر آن در مجموعه ای از اقدامات دیگر، هویت زدایی از دیگر مناطق افغانستان چون بامیان، دایکندی و… نیز توسط این گروه صورت گرفته است.
این مهم مانند بسیار از علائم دیگر به صورت مشخص این پیام را دارد که طیف از قبیله گرایان ماهیت مسائل راهبردی افغانستان را قومی میبینند و برون رفت از این وضعیت را در سرکوب همه جانبه دیگر قومیتها می پندارند.
بر همگان روشن است که فیض محمد کاتب مقام برجسته در تاریخ نگاری معاصر افغانستان دارد. او روایتگر رنج و الامی است که مبتنی بر قومیت از سوی حاکمیت استبدادی بر یک ملت تحمیل شده است. کاتب به خوبی نشان داده است که یک نظام متکی بر اراده بیرونی و غیر پاسخگو در مقابل ملت، به چه میزانی میتواند درنده خو، سرکوبگر و به دور از ارزشهای انسانی باشد. خشمی که گروه حاکم از کاتب دارند علاوه بر غیریت سازی قومی، احساس تعلق و احساس مشابهتی است که این گروه میان خود و امیر عبدالرحمن میبینند. در پی این احساس قرابت قومی و مشابهت کارکردی است که طالبان روایت گری از کارنامه سراسر سیاه و ظالمانه عبدالرحمن را روایت از خویشتن میدانند. البته که این خودپنداری درست است؛ انحصار قدرت سیاسی، تمامیتخواهی در عرصه فرهنگ و هویت، استفاده ابزاری از مذهب، عدم پاسخگویی در مقابل ملت، توسل به خشونتهای گسترده و سر انجام شونسیم قومی، مهم ترین نقاط مشترک میان نظام سیاسی عبدالرحمن و امارت خود خوانده طالبان است. بهاینترتیب طالبان با حذف نام کاتب از خیابانهای کابل و کتابهای آموزشی، افزون بر پاسداری از میراث تمامیتخواهی، در قبال احساس تحقیری که از این روایت گری دارند واکنش نشان میدهند. غافل از آنکه این نوع از واکنشهای عقده مندانه، آن حقارت تاریخی را فزون تر مینماید.
افغانستان کشوری است دارای تنوع گسترده قومی که این تنوع بیش از همه جا در شهر کابل پایتخت کشور مشهود است. عقلانیت ایجاب مینماید که حداقل برای حفظ ظواهر و رعایت حداقلهای از وحدت ملی، سیمای چند فرهنگی کابل حفظ گردد؛ اما تسلط گروهی که کشور را به عنوان غنیمت جنگی ملک خود تلقی مینمایند و خود را در جایگاه میراث خواران عبدالرحمن و نادرخان میبینند نه از چنین عقلانیتی برخوردار هستند و نه از سیمای چند فرهنگی کابل استقبال مینمایند.
مجموعه از این اقدامات خصومت آمیز خواهی نخواهی نارضایتی فزاینده مردمی را در پی خواهد داشت. امروز طالبان اگرچه با اتکا به ادعای مشروعیت الهی برای دولت خود خوانده خویش احساس نیازی به رضایت مردمی نمی نمایند؛ اما تجربه تاریخی، گواه این ادعا است که حکومتهای توتالیتر و انحصار گرا، عاقبت در شعلههای خشم مردم خویش از تاریخ محو میشوند. روايت مورخان چون کاتب است که شعلههای آتش این خشم عمومی را مشتعل میسازد.