سیاست فعالیت جمعی است که هدف از آن ارائه خدمات و سازماندهی بهینه امور شهروندان است. نظام سیاسی ساختاری است نهادمند که مبتنی بر خواست عمومی و برخورداری از اقتدار و قدرت تکالیف و مسئولیت های شهروندان را مشخص نموده و در مقابل توزیع امتیازات و پاسداری از حقوق شهروندان را عهده دار می باشد.
نظام های سیاسی در تاریخ معاصر افغانستان نتوانسته اند به درستی وظایف خود را انجام دهند و بخش اعظمی از رنج که مردم افغانستان در طول این سه قرن تجربه می نمایند ناشی از فقدان کارآمدی در نظام های سیاسی است.
در تاریخ معاصر افغانستان به لحاظ شکلی نظام های متفاوتی تجربه شده است و قوانین اساسی متعددی نیز تدوین گردیده است؛ اما مخرج مشترک همه این نظام ها سرکوب مداوم شهروندان، نبود ثبات سیاسی، انحصار قدرت، تبعیض های متعدد و ناتوانی در ارائه خدمات مناسب به شهروندان بوده است. سلطنت مطلقه، پادشاهی مشروطه، جمهوری ملی، جمهوری چپ گرا، جمهوری اسلامی، جمهوری دموکراتیک و امارت اسلامی از گونه های نظام سیاسی است که ناکارآمدی آنها در افغانستان به عنوان فکت های تاریخی به اثبات رسیده است.
فروپاشی دولت جمهوری و روی کار آمدن یک نظام سیاسی متصلب، انحصارگرا، مرد سالار، تک قومی و البته نامشروع، همگان را به فکر تأمل وادار نموده است که چرا جمهوریت نه تنها نتوانست مشکلات تاریخی را بردارد که خود نیز قربانی این سنت تاریخی گردید.
به نظر میرسد که زمان تفکر در مورد سرنوشت نظام های سیاسی در افغانستان رسیده باشد که در پرتو آن با رویکرد آسیب شناختی عوامل ناکارآمدی نظام های سیاسی در افغانستان مشخص گردد. صرفا مبتنی بر چنین شناخت تاریخی است که می توان از تداوم پیشرفتن در مسیر اشتباه جلوگیری نمود.
ما در قسمت های آینده این نظام ها را مورد بررسی قرار می دهم و افزون بر آسیب های خاص این نوع از نظام ها تلاش می نماییم نشان دهیم که چگونه قدرت در یک حلقه از نخبگان سیاسی قوم گرا و جنسیت زده منحصر مانده و همین انحصار گرایی اسباب فروپاشی نظام را را فراهم نموده است.