تروریست بودن یک گروه رادیکال به اعتبار مبانی فکری و هم چنین الگوهای رفتاری و تجربه عملی آنها است. هیج وقت نباید تصور شود که یک کشور بدلایل منافع تاکتیکی خود با یک اعلامیه، یک گروه را ترویستی بسازد و یا آن گروه را از تروریست بودن خارج و تطهیر کند.
ممکن است یک کشور بتواند یک نامرا از یک لیست خارج کند ولی خارج کردن نام از لیست به معنای ایجاد دیگردیسی در منظومه فکری و هویتی آن گروه نیست. به نظر نمیرسد که اعلام سیاسی یک کشور، دلالتهای مذهبی برای بخشایشگناه یک گروه داشته باشد. در غسل تعمید، اعتراف به گناه و آمادگی برای تغییر و ندامت از عملکرد، یک عنصر کلیدیاست در حالیکه طالبان نه از گذشته خود پشیمان هستند و نه از عملکرد فعلیخود. طالبان مثل گذشته همچنان بر خلق رعب و وحشت و با استفاده از نیروهای افسون زده و انتحاری، اهداف خود را تعقیب میکنند و مردم افغانستانرا سرکوب و از حقوق اساسی شان محروم می سازند.
تعامل و شوق یک کشور برای برقراری رابطه با یک گروه ایدئولوژیکی ممکناست عوامل مختلف داشته باشد ولی قطعا اینشوق متفاوت از الزامات و اقتضائات ذاتی یک گروه ایدئولوژیکی خواهد بود. روسیه میتواند با شوق وصف ناپذیر با طالبان رابطه داشته باشد و در برابر مردم افغانستان استراتژی اتخاذ کند ولی باید بداند که این اقدام از سوی روسیه معادله میدانی ناشی از ماهیت طالبانرا عوض نمیتواند. بسیار ساده انگاریخواهد بود کشوری باور کند که طالبان بعد از اعلام آنها مبنی بر خروج از لیست تروریستی، ماهیتش تغییر کند. طالبان تا زمانیکه مبانیفکری و اعتقاداتی خود را حفظ کنند و کندک انتحاری داشته باشند و افسون زدههای دینیرا به عنوان ابزار دستیابی به هدف استفاده کنند، طالب اند. طالبان تا زمانیکه مردم افغانستانرا به رسمیت نشناسند و زنانرا در افغانستان انسانیت زدایی کنند، به رغم اینکه از لیست خارج شوند طالب اند و به عنوان برجسته ترین گروه تروریستی به شمار میآیند. نیت و اعلام کشورها، معادله واقعیرا عوض نخواهد نتوانست.
نباید از نظر دور بداریم که تروریستی بودن یک گروه مثل طالبان به جهت گیریهای ذهنی آنها نسبت به مسایل بر میگردد، فهم آنها از امور و تعیین نسبت آنها با محیط بیرونی وگروههای اجتماعیاست که آنها را تروریست میسازد. طالبان یک گروه است که از دل یک فرایند آموزشی و اعتقادی بیرون آمده اند. اینگروه در یک دوره زمانی و در یک نظام ارزشی تربیت شده و رجحانهای آنها آنگونه شکل گرفته که خوب و بد آنها با خوب و بد متعارف متفاوت است. دستگاه معرفتی و جهانشناسی طالب آنگونه سامان پیدا کرده که خوب متعارفرا خوب درک نمیکند، فاجعهرا فاجعه نمیفهمد.طالب، ترور را بد نمیفهمد و کشتن دیگرانرا وسیله رستگاریخود درک میکند. به همین خاطر است که تروریستی بودن طالب صرفا یک امر سیاسی نیست که تا قبل از فرمت مسکو ، طالب یک گروه تروریستی بوده باشد و پس از ایننشست، طالب در چارچوب منافع دیگری، ماهیت بدل کند. البته ممکن است برخی از افراد در درون طالبان سیاسی باشند و آمادگی برای تعامل سیاسی داشته باشند ولی بدنه و جوهر اصلی طالبان که ماهیت این گروه را می سازد، ایدئولوژیکی و دارای مبانی فکری و تربیتی خاص است.
بنابراین موضع اعلامی روسیه در نشست فرمت مسکو، یا به سادگی دستگاه دیپلماتیک روسیه بر میگردد یا منافع تاکتیکی آنها در مواجه با طالبان آنچنان آنهارا مجذوب ساخته است که حاضراند تن به تاوانهای استراتژیک بدهند و یا اینکه از اینطریق میخواهند تمام تهدیدات طالبانرا به سمت رقیب بینالمللی روسیه یعنی اردوگاه غرب جهت بدهند ولی هر کدامش که باشد، این نوع موقف به نفع روسیه نخواهد بود زیرا تروریسم و طالب با ماهیت ایدئولوژیکیاش تا زمانیکه این ماهیترا حفظ کند خطر ذاتی برای هر نوع نظام و آدرسی غیر از خودشان است. ممکن است دیر و زود داشته باشد ولی اینخطر حتمیاست. مطمئنا دود حمایت از طالبان روزی و روزگاری چشمها را گریان خواهد کرد چه اینکه تجربه و عبرتهای تاریخی نیز همینرا نشان میدهد. ضمن اینکه ایننوع موقف، منجر به استمرار وضعیت فعلی افغانستان شده و مردم این کشور را با دشواریهای جدیدتری مواجه مینماید. انتظار مردم افغانستان از کشورهای دخیل در قضایای سیاسی افغانستان ایننیست که بحرانرا در افغانستان استمرار ببخشند و منافع شانرا از رهگذر تشدید بحران دنبال کنند بلکه آنها میتوانند با اتخاذ استراتژیهای برد- برد با مردم افغانستان منافع شان را مدنظر قرار بدهند.
بنابراین انتظار مردم افغانستان از همه کشورهای دخیل در قضایای افغانستان ایناست که اگر کمکی در این شرایطی دشوار فعلی نمیکنند، بحرانرا تشدید نکنند. این روزگار سیاه به گواهی تاریخ، جایخود را به صبح روشن خواهد سپرد. مردم افغانستان به رغم که حافظه شان از نگرانیهای همه جانبه نسبت به سرنوشتشان پر است ولی در عینحال نگرانی همسایه را از به دادگاه کشیده شدن یک گروه تروریستی به دادگاههای بین المللی، به حافظههای شان خواهند سپرد و این دلسوزیرا از طرف همسایه به صورت جاودانه و یادگار تاریخی به نسلهای بعد منتقل خواهند کرد. همسایهیکه همواره بر ارزشهای مشترک و پیوندهای تاریخی و همه جانبه با مردم افغانستان تأکید میکند و خود را مدافع ارزشهای اصیل اسلامی میداند، بسیار شایسته است که به حکم همسایگی و ارزشهای پایدار آن، نگرانیشان متوجه مردم مظلوم افغانستان باشد نه اینکه نگرانیآنها متوجه محاکمه طالبان به عنوان یک گروه فصلی، در دادگاههای بینالمللی باشد. اگرچه ابر زمانه سیاه است ولی یقینا این ابر بارانیخواهد شد که در پرتو آن، حقایق آشکار شود و سیاه روییآن برای همیشه باقی بماند. بسیار شایسته است که دوستان ما دچار آلزایمر تاریخی نشوند، پیامدها و پیایندهای موقف شانرا در نظر بگیرند. چراغ ظلم ظالم به اقتضای طبیعش دایم روشن نمیماند، فقط مردم افغانستاناست که دایمی و ماندگار اند. بنابراین خوب است که نگرانیها و دلسوزیهای مقامات همسایه نیز با محوریت مردم و در راستای منافع مردم صورت بگیرد نه با دشمنان مردم افغانستان.